پین پونِلا

اتفاقهایی که در مغز و قلبم رخ میدهد!

اتفاقهایی که در مغز و قلبم رخ میدهد!

من سمیرا هستم!
کسی که به زندگی های قبلی و بعدی
خیلی اعتقاد دارد :)

منوی بلاگ
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۸ 1984

نامه ای به خدا

سه شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۸ ب.ظ


سلام خدا 

اون بالا حتما یکم از این پایین خنک تر است

چون اون بالا اینهمه ماشین و لامپ و وسایل برقی نیست که گرما تولید کنن

خدایا این پایین هوا برای ادمهای تپل گرم تر هم هست 

چون ما نمیتونیم لباس های رنگی رنگیه ازاد بپوشیم 

برای اینکه اگر ساپورت بپوشیم پاهای تپلمان خیلی نمایان میشود 

و دیگران به ما میگویند دبه ی ترشی

یا مانتوهای جلو باز با تی شرت بپوشیم 

تمام مردم دنیا به ما خیره میشوند و کُلی حرفای زننده میزنند

هوا این پایین برای لاغرها مثل آن بالا خنک تر است!

من یه روز مانتوی شادی پوشیدم که تا روی زانوی پایم بود

کوله انداختم و بند کوله باعث شده بود که قسمت ســـینه ی لباسم

کمی کشیده شود

من داخل اون مانتو کاملا راحت و خنک بودم و داشتم با خوشحالی

به باشگاه میرفتم که یک پسری که کارگر رستوران نزدیک باشگاه است

وقتی من را دید با صدای بسیار بلندی گفت یا حسین!

صدای بلند اون باعث شد که همه ی اطرافیان به من خیره شوند و 

با صدای بلند خندیدن!

اما اگر یک دختر لاغر که ساپورت میپوشد و مانتوی جلو باز با تی شرتی که 

بالای کمرش است تن میکند همه لذت میبرند و کسی یا حسین نمیگوید!

از ان روز ما دیگر یک مانتوی گشاده مشکی تن میکنیم 

درسته که وقتی کوله می اندازیم باز هم ملت خیره میشوند به ســینه های ما

اما خب کمتر!

خدایا از شما میخواهیم که لطف کنید و در زندگیه بعدی ما 

من یک دختر زیبا و خوش هیکل باشم مثل یکی از فرندای فیسبوکم به اسم Sogol Af 

معلوم است که در یک خانواده ی روشنفکر و مایه دار بدنیا امده 

او بسیار آزاد است و هرجا که میرود عکسهایش را در فیسبوکش میگذارد

او به راحتی ساپورت با مانتوی جلو باز میپوشد و شالش هم کلا روی سرش نیست!

اما همه از دیدن او لذت میبرند.

فکر کنم اون کُل تهران را دیده باشد و کُلی مسافرت رفته باشد

ما هم میخواهیم در زندگیه بعدیمان دختری ازاد باشیم که کُلی مسافرت و گردش برویم

خانواده ای روشنفکر داشته باشیم که به ما اجازه بدهند با دوستانمان دور دور کنیم!

میخواهیم وقتی که دلمان میگیرد با دوستانمان فیفی و اِتی و اِلی و سی سی درد دل کنیم

و بعدش برای اینکه روحمان تازه شود به گردش برویم نه اینکه ساعتها بنشینیم و حرفهایمان

را به این وبلاگ های یخ زده بگوییم!

در این زندگی که چند روز تا 25 سالگیه ما مانده من احساس کُلی غم و اندوه

و خستگی میکنم!

خدایا از تو میخواهم که لطف کنی و در زندگیه بعدی روح من را در بدنِ یکی 

از این حیوونها که زنده زنده در چین خورده میشوند ندمی!

خدایا مادرمان میگوید هرکسی پیمونه ای دارد در زندگی که اندازه ی پیمونه ی 

زندگیه من هم همینقدر است!

اگر من یک پیمانه ی دیگر بخواهم یعنی کاسه ی زندگیم سرریز میشود؟! 


ای نامه ای که میروی به سویش / از جانب من ببوس رویش! 


+پ.ن: خدایا من یادم نرفته که برای سلامتیم شکرت کنما! 


+پ.ن2:  :) 


۹۴/۰۴/۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
pinponella

نظرات  (۱)

وقتی اون پسره ی احمق می گفت یا حسین، باید می ایستادی، دستتو میزدی به کمرت و میگفتی: برای بیانِ اعجابت از این زیبایی، حسین کمه سایر برادراشم صدا کن.

+چقدر خوب نوشته بودی.
پاسخ:
عزیزم :)) 
کاشکی میتونستم اینکارو انجام بدم ولی خب نمیتونم 
همیشه وقتی کسی بهم متلک میگه سرمو میندازم پایین و رد میشم
انگار که من از کار اون شرمنده ترم! .. 

+به پای قلم شما که نمیرسه :* 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی